✨ قصهی کوکی پسته و شکلات تلخ با قلب کره پستهای ✨
یک روز صبح زیبا، پدر دخترک قناد با پاکتی پر از پستههای تازه به خانه آمد. با صدای بلند گفت:
«بچهها! پسته خریدم! امشب هم قسمت جدید سریالمان را ببینیم!»
شب، خانواده کنار هم جمع شدند، با خنده و هیجان سریال را تماشا کردند و از پستههای تازه لذت بردند. صبح روز بعد، دخترک قناد که هنوز خوابآلود بود، سر میز صبحانه نشست. چشمش به ته پاکت پسته افتاد؛ تعدادی پستهی باقی مانده که مثل جواهری کوچک در گوشهای منتظر بودند.
چشمش بعد به شکلات تختهای تلخی افتاد که برادر کوچکش فقط یک گاز از آن زده و بقیه روی میز رها شده بود. دخترک با یک ایدهی ناگهانی لبخند زد؛ حالا فرصتی بود برای خلق چیزی جادویی.
با عجله پستههای تازه، تکههای شکلات تلخ و کرهی پستهای نرم که همیشه برای صبحانه کنار میز بود را برداشت و به کارگاه کوچک و نقلیاش پناه برد. در آنجا با دستان پرانرژی و ذهنی خلاق، خمیری کاکائویی درست کرد؛ خمیری که ترکیبی از تلخی شکلات، سبزی و تازگی پسته و لطافت کرهی پسته در قلب هر کوکی داشت.
وقتی کوکیها از فر بیرون آمدند، عطرشان تمام کارگاه را پر کرد و انگار قصهی آن شب خانوادگی، شادی و جادوی خود را در هر لقمهی کوکی به ارمغان آورده بود. هر کس یکی از آن کوکیها را میچشید، حس میکرد هنوز کنار خانواده نشسته، با صدای خندهها و تلخی و شیرینی زندگی آمیخته، و دنیایی کوچک و شیرین از خاطرات را تجربه میکند… 🍪💚✨